باقر محرمی
حالمو می پرسی من غمو حاشا می کنم

حالمو می پرسی من غمو حاشا می کنم

حالمو می پرسی من غمو حاشا می کنم

 

تو میری و من جاده رو تماشا میکنم

آسوده نمیری بگو تو فکر چی هستی؟

دل نمی بنده دوباره دلی که تو شکستی

فرصت نده دلت بترسه پاهاتو  بلرزونه

 راحت برو بی من شاید برسی خونه

یادم نمیره گفتم همیشه تودلم میشینی

عشقت اینجاس چشاتو واکنی میبینی

اما تو که هیچ وقت چشماتو وا نکردی

برای با تو موندن دل منو صدا نکردی

آسمونم دست تو اما همیشه ابری بود

منتظرخورشیدبودم این چه صبری بود

برو بی من برو بی عشق برو تنها

قصه ی ما تموم شه  شاید همین روزا

 | 

نظرات کاربران

 | 
مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر