سبحان مرادی
آپدیت شماره یک

آپدیت شماره یک

حرفهایی درباره ترانه امروز

صورتک

پشت خنده هاي پوچ صورتک

اين منم که از غم تو مي پوسم

قاسم عباسی


هذیون

هذیـون میگم
تو منو می خوای..آره

محمد اسلامی


خواب

خواب آشفتۀ شبنم

وحشت از بوسۀ خورشید

احسان رعيت


بی تو

پشت دیوار روبه فاصله نشستم

از ندیدنت دیگه خسته ی خستم

محسن شعبانی


اخماتو وا كن ديوونه

وقت پرواز من تو

توي اوج آسمونه

سبحان مرادی


وقتی داری میری

وقتی داری میری تنها

بی بهونه تو از اینجا

مریم اسماعیلی

معرفی آلبوم "این سی دی رو بخر" ، آلبوم جدید محسن یگانه

 | 

نظرات کاربران

پویا آریانا
حرفهایی درباره ترانه امروز

حرفهایی درباره ترانه امروز

رمانتیسم با لهجه تهرانی

آرش شفاعی

 

زمانی  به نسبه بلند ترانه سرودن در محاق فراموشی رفته بود؛ شاعران رفتن به سوی این گونه ی شعری را كسر شا ن خود می دانستند . كمتر شاعری بود كه ترانه هایی را كه گاهی بر اساس ذوقیاتش می سرود به چاپ بسپارد.

 

دلایلی زیاد برای این بی مهری می توان برشمرد اما دو دلیل عمده بیش از همه به ذهن می آید یكی اینكه اصولا ً مدتها موسیقی پاپ وشاخه های آن در كشور ما مورد غضب واقع شد و لاجرم تولیدات در این عرصه سیر نزولی یافت و به همین اعتبار كسی به گرد ترانه هم نمی گشت.

 

علت دوم هم به ذهنیت شاعرانی برمی گشت كه پس از انقلاب اسلامی جریان شعری كشور را به دست گرفتند. این گروه معتقد به پل زدن به گذشته های فرهنگی  كشور بودند و نا خودآگاه نسبتی آسان و ارزان با هرچه معاصر بود برقرار نمی كردند. به خاطر بیاوریم كه ترانه سرایی در دوران حاكمیت سابق كشور ما رونقی تام داشت و حتی به این جریان از سوی رژیم دامن زده می شد پس عجیب نبود نسل شاعران انقلابی نسبت به ترانه سرایان  و ترانه سرایی ذهنیتی مثبت نداشتند.

 

  آن چنان كه گفتیم، در دوره ای طولانی  موسیقی سنتی و لوازم آن تنها گونه موسیقایی  به شمار می آمد كه از تریبونهای رسمی اجازه ی انتشار داشت. سرود هایی نیز كه ساخته می شد از ویژگیهای ترانگی خالی بود. ادبیات انها ادبیاتی رسمی و در بسیاری موارد كهن بود اشارات مستقیم ، زبان شعری همه فهم و در بسیاری موارد خالی از خیال انگیزی شاعرانه از مهمترین ویژگی های بسیاری از این سرود ها بود.

 

البته در بررسی این سرودها نباید نقش زمان و رویدادهای تاریخی را نادیده گرفت. در آن زمان به دلیل قرار داشتن كشور در وضعیت جنگی اصولا ً ترانگی به معنای رایج و آشنای آن وجهی نداشت. زمانه اقتضای شعر و موسیقی حماسی و مطنطن را داشت و از یك اثر تولیدی موسیقایی انتظار بود كه آحاد جامعه را به حضور در صحنه ی دفاع از كشور وادارد. به همین دلیل لاجرم زبان و لحن آثاری كه برای سرودهای انقلابی آماده می شد اغلب مستقیم و شعاری بود.

 

در این جا شعاری بودن را نباید به معنای یك عیب دانست چرا كه شعار و رجز جزء لاینفك ادبیات تشجیعی و یك نیاز تاریخی برای دوران جنگ به شمار می رود. باری؛ آن چنان كه گفته شد تا سالها ادبیاتی كه به كار موسیقی در كشور ما می آمد یا از متون كلاسیك بر می آمد یا اینكه تولیداتی بود كه هرچه بود ترانه نبود. اندك اندك با شكسته شدن تابوی موسیقی پاپ و رویكرد جدیدی كه مجامع رسمی به سمت موسیقی های به روز تر یافتند نیاز به ادبیاتی احساس شد كه بتواند نیاز رو به تزاید جامعه ای را پاسخ گوید  كه دیگر كمتر حوصله ی تكرار "اندك اندك جمع مستان می رسد " را داشت.

 

نسلی به عرصه آمده بود كه به راستی (و صد البته با هزاران تاسف و دریغ) نمی توانست نسبتی با ادبیات كلاسیك خود برقرار كند، نسلی كه  اگر نیازهای نه چندان عمیق خود را پاسخی در همین سرزمین نمی یافت چاره ای جز آن نداشت كه به سراغ نقیضه هایی برود كه از آن سوی آب ها وارد می شدو نه تنها اصیل و عمیق نبود كه در مواردی بسیار در اوج ابتذال بود (و هست!).

 

ترانه نیاز روز بود . دیگر نمی شد به سراغ او نرفت چراكه او خود به سراغ همگان آمده بود. به همین دلیل بسیار كسانی كه تا دیروز آن را كسر شأن می دانستند به فراست دریافتند كه نمی توان به زبان روز نگفت و مشتری جست. دانستند كه در برابر آنان نیازی اجتماعی قرار دارد و شاعری كه به این نیاز پاسخ نگوید شناگری تنها خواهد بود كه در اقیانوسی موجزَن شنا می كند.

 

ترانه سرایی اما چه بود و چه باید باشد؟ از آن چه انتظاری است؟ قرار است در این حیطه به كجا برسیم؟ آیا باید آن را یك گونه ی شعری مجزا و مستقل محسوب كرد یا این كه به آن چشم یكی از فرعیات هنر شاعری نگریست؟ این ها همه سؤالاتی است كه به دنبال این ذوق ناگهانی و اقبال فراوان به وجود آمده اند و البته همگی بی پاسخ مانده اند.

 

این نوشته مدعی آن نیست كه پرسشهای اساسی و بنیادین را در این حوزه ی تازه برآمده پاسخ می گوید بلكه بر عكس به دنبال آن است كه پرسشهای تازه ای را به میان اورد و اهل تحقیق را به پژوهیدن در این عرصه فراخواند.

 

 

شعر شكست خورده یا گونه ای ناشناخته؟

 

اولین نكته در مورد ترانه این است كه اصولا ً چیستی آن را بشناسیم. شاید مغالطه ای در مورد این گونه ی هنری در كشور ما به وجود آمده باشد كه می پندارند هر شعری كه زبان شعری آن شكسته بسته بود ترانه است. به همین اعتبار، دروازه های سرودن برای بسیاری فراخ شده است آن چنان كه هنوز سرودن نیاموخته اند، ترانه سرا شده اند.

 

به دلیل این كه غالب ترانه ها از زبان محاوره سود می برند و این زبان بسیاری از خشكی ها و اسلوب های زبان رسمی را فاقد است و به اعتبار شیوه ی تلفظ كلمات و آسان گیری هایی كه در قافیه اندیشی های این گونه ی هنری وجود دارد عرصه برای تركتازی بسیاری از نوآمدگانی كه در شعر رسمی شكست خورده اند فراهم آمده است.

 

باید دانست هجوم ناگهانی شاعران كم مایه و سلب مسؤلیت گزینش های هنری از شاعران و روند خواننده سالاری در موسیقی كشور به سمتی خواهد رفت كه معدود شعرهای قابل توجه در عرصه ی ترانه سرایی نوین ایران در اقلیتی كم رنگ قرار گیرد و كم مایگی بی مانندی این عرصه را در خود فرا گیرد. ترانه اگر قرار است یك قالب هنری ارزشمند باشد كه باعث رشد و اثرگذاری فرهنگی باشد نباید از فرهیختگی، اندیشه ورزی و  رعایت سخت گیرانه ترین اسلوبهای هنری خالی شود.

 

ترانه به اعتبار نسبتی كه با هنر دارد نباید از بهترین و عالی ترین وجوه شاعرانگی خالی باشد و هر تلاشی برای رواج آسان گیری و پایین آوردن سطح توقع مخاطبان از این گونه ی هنری اولا ً ًبه معنی بازگشت به موسیقی مبتذل در شكل ایرانی تولید داخل  و ثانیا ً به معنی وداع گفتن معدود هنرمندان معتبر با این عرصه خواهد بود.

 

در این زمینه بیشترین مسؤلیت فرهنگی با آهنگ سازان است چرا كه درمثلث تولید اثر موسیقایی در كشور ما این ضلع به شكل عجیبی پررنگ تر از بقیه اضلاع است. آهنگ سازان كه خود اهل هنراند باید بپذیرند سلیقه ی آنان در گزینش شعر به تنهایی گواهی بر انتخاب بهترین سروده ها نیست و بر این حكم گردن گذارند كه شعر یك شاخه ی مستقل هنری است و كارشناسان و اهل فن خاص خود را دارد كه بهتر و اصولی تر از دیگران می توانند تفاوت یك اثر متوسط و خوب را تشخیص دهند و عیوبی را در متن هایی كه برای آهنگ سازی ارائه شده است تشخیص دهند كه یقیناً هنرمندان رشته های دیگر از درك و تمییز آن ها غافلند.

 

به هرروی در وضعیتِ كنونی ِ صحنه گردانی كوتوله های شعری در عرصه ی ترانه سرایی باعث شده است كه بسیاری با خود بیندیشند كه اصولا ً ظرفیتهای شاعرانگی این قالب محدود است و در آن نمی توان شعری گفت كه علاوه بر حس خردك شرری از اندیشه و هنرورزی در آن دیده شود و به همین اعتبار آنانی كه در شعر رسمی چیزی نمی شوند به این عرصه روی می آورند .

 

برای پاسخ گفتن به این گروه تنها اشاره ای به ترانه های موفق و هنرمندانه ای كه شاعران ترانه سرایی نظیر ایرج جنتی عطایی، شهیار قنبری ، محمد علی بهمنی، اردلان سرفراز، عبدالجبار كاكایی ، یغماگلرویی و... كافی است منتها باید پذیرفت كه در خیل عظیم شبه ترانه هایی كه این روزها از قلم دختر خانمهای جوان جاری می شود و بلافاصله مورد استقبال آهنگ سازان قرارمی گیرد؛ اندك است.

 

استقلال یا خودمختاری؟

 

دیگر پرسش در مورد ترانه سرایی این است كه به راستی ترانه یك گونه ی هنری مستقل است یا باید به چشم یك طفیلی به آن نگریست؟ این سؤال در مورد تصنیف سرایان سنتی زیاد مطرح نشده است چرا كه اغلب تصنیف های به یادماندنی بر روی آثار موسیقایی آماده شده سروده شده بودند به همین دلیل كاركرد شعر و میزان هنرنمایی آن برای شاعرروشن بود اما در وضعیت كنونی اغلب شاعر در خانه ی خود چیزی می سراید بعد به آهنگ ساز می فروشد و پس از آن خواننده ای ان را می خواند.

 

پس این سؤال مطرح است كه نقش عمده و اصلی با كدامیك است؟ آیا به دلیل نیاز مندی ترانه به آهنگ برای ساخنه شدن می توان گفت ترانه  بدون آهنگ موجود زنده یا اثر هنری فعالی نیست؟ اگر ترانه ای سروده شد و بعد از مدتی آهنگ ساز آن را نپسندید و تبدیل به یك اثر موسیقی نشد فعالیت هنرمندانه ی ناقصی روی داده است؟ پاسخ به این پرسش ها علاوه بر دیدگاه شاعران به نظر اهل موسیقی نیاز دارد اما واقعیت بیرونی آن است كه آثار موسیقایی موفق همیشه نتیجه همكاری منسجم و  هماهنگ شاعر و آهنگ ساز و خواننده بوده است و برای این مدعی شاهد مثالهای فراوانی می توان پیدا كرد.

 

این همكاری توأمان و همیشگی اما بسیار كم روی می دهد بخصوص در كشورما كه همكاریهای جمعی و كارهای گروهی همیشه به سختی صورت تحقق می یابد. در این صورت، به هرحال شاعر كار هنری خود و آهنگ ساز و خواننده نیز كار خود را می كنند و اگر هر یك در رشته ی خویش بهترین كار را ارائه كنند كمترین آسیب از عدم همكاری توامان در لحظه ی خلق اثر روی می دهد.

 

به هر روی، این پرسش كه آیا ترانه در تمامیت و كمال خود قالبی وابسته  است یا نه همچنان به قوت خود باقی است ولی حتی اگر به استقلال تام و تمام ترانه نباشیم می توان مدعی شد كه ترانه گونه ای خودمختار است كه حتی اگر دیگر عوامل مؤثر دررسیدن آن به صورت نهایی فراهم نباشند از وجوه ارزشمند هنری و فرهنگی خالی نیست.

 

آه و اشك و دیگر هیچ

 

مشكل دیگری در ترانه ی امروز روی داده است كه نمی توان نسبت به آن بی تفاوت ماند و از كنارش رد شد. آن چنان كه گفته شد، در رویكرد جدید به ترانه درها چنان باز شد كه هر نیمچه شاعری كه فكر می كرد ذوقی دارد خود را ترانه سرا حس كرد و از آن جایی كه اصولا ً در كشور ما روابطِ  حرفی بر ضوابط حرفه ای مقدم است این عده توانستند به مرحله ای برسند كه آثارشان را نیز عرضه كنند.

 

 این گروه عرصه ی ترانه سرایی را به معنی محلی برای بروز درونیات و تجلیات ذاتی خود  فراهم دیدند و به دلیل این كه ظرفیتهای وجودی شان از هر گونه اندیشه ورزی و تفكر تهی بود تنها در محدوده ی بیان احساسات رقیق شخصی و اظهار گلایه های عاشقانه با زبانی عوامانه و خالی از هر گونه ظرفیت و ظرافت هنری باقی ماندند.

 

اگر حجم بالای تولیدات ترانه سرایی امروز را مورد مطالعه قرار دهید علاوه بر ضعفهای فراوانی كه كلام این گونه آثار از دید هنری و شاعرانگی دارد به موج رو به تزاید احساسات شخصی و سطحی برمی خورید. گویی اگر كسی وارد این عرصه شد و اندكی از محدوده ی عاشقانه سرایی های معمول خارج شد كاری نابهنجار كرده است چرا كه عرصه چنان خالی از تفكر شده كه ناخودآگاه كلمه ترانه به معنی شعری عاشقانه با الفاظ عامیانه و بدون توجه به هر ظرفیت فرهنگی دیگری معنا می دهد.

 

برای شكستن این ذهنیت تشویق شاعران فرهیخته ای كه نیازهای روز را می شناسند و معنای معاصر بودن را درك كرده اند اما در مد ها و متد های روزگار مستحیل نشده اند برای نزدیك شدن به این فضا و حضور در عرصه های جدی ترانه سرایی ضروری می نماید.

 


به نقل از سایت وازنا


 | 

نظرات کاربران

 | 
مریم اسماعیلی
وقتی داری میری...

وقتی داری میری...

مریم هستم شاعری از جنس پاییز .در ابتدا از سبحان مرادی عزیز سپاسگزارم که بانی جمع شدن ترانه سراها شده و اینکه امیدوارم روزی تمام ما در کنار هم و موفق باشیم و صحبت دیگه م اینه که به ترانه سراهای این وبلاگ کمک کنید تا ترانه های بهتری ارائه بدن.منتظر نقد شما هستیم!

زیبا همچون پاییز باشید و دور از اندوه این فصل.

 

وقتی داری میری تنها

بی بهونه تو از اینجا

می دونم که بر می گردی

یه روز از روزای فردا

می دونم که بر می گردی

رو سیاهتر از همیشه

می گی اومدی بمونی

ولی من میگم نمیشه

میگم اون روزی که رفتی

اومدم بدرقه ی تو

رفتن از کنار من بود

همه ی دغدغه ی تو

حالا اومدی واسه چی؟

بگی دیگه پشیمونم

بگی تا آخر دنیا

من کنار تو می مونم

اما میگم تا بدونی!

قلبم از عشق تو خالی شده

قصر عاشقونه ای که ساخته بودیم

حالا دخمه ای پوشالی شده

 

مریم اسماعیلی

 | 

نظرات کاربران

 | 
سبحان مرادی
اخماتو وا كن ديوونه

اخماتو وا كن ديوونه

 

 

 وقت پرواز من تو/ توي اوج آسمونه

ديدي ما به هم رسيديم / چه قشنگ چه عاشقونه

 

بعد اون همه مصيبت / حالا وقت خندمونه

ديگه ما به هم رسيديم / اخماتو وا كن ديوونه

 

واسمون جشن گرفتن / اين نه خوابه نه يه رويا

بخدا به هم رسيديم / دس تو دست هم همين جا

 

لباس تور عروسي / شده تن پوش تو امشب

دل من آروم ميگيره / توي آغوش تو امشب

 

بعد اون همه مصيبت / حالا وقتشه بخنديم

دستاي هم و بگيريم / تا با هم عهد ببنديم

 

زنديگي سخته ولي ما / قول ميديم با هم بسازيم

زندگيمون ساده باشه/ ساده اين عشق و نبازيم

 

از خدا ميخوايم ما امشب / تكيه گاهمون بمونه

تا درخت زندگیمون / با خدا بده جوونه

 

وقت پرواز من تو / توي اوج آسمونه

ما پر از عشقيم و امشب/ لحظه‌ي وصالمونه

 

اخماتو وا كن ديوونه

 

ترانه سرا: سبحان مرادي 

 

 | 

نظرات کاربران

 | 
محسن شعبانی
بی تو

بی تو

 ...تو...وبرای تو

                                                               سلام دوستان عزیزم...اینجا ترانه سراهاست و همه ی دوستان در تلاش اند که سطح کیفی ترانه های فارسی به نحو احسن رو به رشد باشه...پس ...بنده و دوستانم رو در ارائه ی هر چه بهتر ترانه یاری کنید...منتظر نقد شما هستم...وتقدیم به روز و شبای بی تو بودن

 

 

پشت دیوار روبه فاصله نشستم

از ندیدنت دیگه خسته ی خستم

آره  سخته سر بشه ثانیه بی تو

بی تومونده زندگی مُرده رودستم

 

دل شیشه ایمو می زنم به دیوار

تا سکوتو بشکنم فاصله کم شه

منو میترسونه این دلهره شاید

فاصله یه دنیا راه پیچ و خم شه

 

دل من عاشقته می خواد بدونی

داره فریاد می زنه اسمتو هردم

حالا دیوارم از عاشقی می خونه

نمیشه گریه  کنم  بی تو بخندم

 

دیگه از دنیای بی تو دل بریدم

می دوزم دل رو به دنیای خیالی

توخیالی که نداره درد و دیوار

میمونی تو لحظه های ازتوخالی

 

:  تصنیف گوی ِحقیر ِشعر نویس

محسن شعبانی

 

پ...ن:این ترانه در ماه های پیش در وبلاگ بنده هم قرار گرفته...با این حساب دوس دارم...دوباره از انتقاداتتون بهره مند بشم البته ناگفته نماند تغییرات جزئی درونش صورت دادم

 | 

نظرات کاربران

 | 
احسان رعيت
خواب

خواب

سلام به همه

از اونجایی که این اولین پستمه تو وب ترانه سراها ، یه کوچولو تشکر لازمه از : سبحان مرادی گل که دعوتم کرد به این وب و بقیه بر و بچه های ماه ِ وبلاگ ترانه سراها که منو تو جمعشون پذیرفتن . امیدوارم بتونم با ترانه های خوب جبران کنم

ممنون که می خونیدم

« خواب »

خواب آشفتۀ شبنم ؛ وحشت از بوسۀ خورشید

جای چکمه های پاییز ، رو تن ِ برگی که خشکید

خواب آشفتۀ ماهی ؛ وحشت از سفرۀ هفت سین

روز ِ شوم ِ عید نوروز ، واسه ماهی های غمگین

خواب آشفتۀ گندم ؛ وحشت از سبزیِ بی جا

نحسیِ سیزدهمین روز ، یه گره تا تهِ دنیا

توی کابوس ِ من اما ، وحشتی برای من نیست

اینجا هر چیزی مجازه ، حتی مرگم قدغن نیست

خواب آشفته و رویا ، بی "تو" هم معنی ِ هم شد

خنده همصدای گریه ، شادی همسایۀ غم شد

بی تو رنگ آسمون زرد ، بی تو جنس گریه از خون

بی تو دریا عین مرداب ، جنگل از جنس بیابون

بی تو زندگی یه خوابِ ، خواب آشفته توی تب

با تو زندگی یه رویاس ، از گل و خنده لبالب

پس با انگشت لطیفت ، پلکمُ بِکِش رو چشمام

دعوتم کن به یه بوسه ، خیلی وقته خشک لبهام

من ُ از وحشت و کابوس ، بگیر و ببر به رویا

بذار آسمون دوباره ، بشه آیینۀ دریا

 

احسان رعیت

 | 

نظرات کاربران

 | 
محمد اسلامی
هذیون

هذیون

 

هذیون

هذیـون میگم
تو منو می خوای..آره
نه نمیری..
هنوز همین جای... آره..

.

هذیـون میگم
این جای خالی، پره..!
دستم چرا!!
داره رگو می بره؟؟!

.

وااای چرا..!
تو که کنار منی
خیاله؟! نه!
یه خورده حرف می زنی؟؟؟

.

بگو، می خوام
باور کنم تو هستی
آااخ دلم...
برای چی نشستی؟؟

.

هنوز یه کم
جون توی جسم من هست
حرف بزن...
وقت واسه زل زدن هست

.

حرف بزن ن ن!
دیگه داره دیر میشه
مرگ داره
از خون من سیر میشه

.

چرا صدات
نمی رسه؟ محاله!
کنار من
باشی و.......... نه! خیاله

.

دیگه به جز
چندتا نفس نمونده
داغی درد...
حنجره مو سوزونده..

.

منو ببین..
نبضم داره قط میشه
قصه ی من
کنار تو ختم میشه

.

کنار تو
دارم آروم می گیرم
مث... خودت.......
با چشم باز می...........................................

ترانه سرا: محمد اسلامی

 

 | 

نظرات کاربران

 | 
قاسم عباسی
صورتک

صورتک

 

واسه پنهون کردن غصه ی من

دیگه هیچ صورتک خنده ای نیست

توی اون بازی که عشقُ می کشن

همه باختیم و دیگه برنده ای نیست


صورتک

پشت خنده هاي پوچ صورتک

اين منم که از غم تو مي پوسم

زمين بازيه اين زندگي رو

بي تو هر دقيقه،هر دم مي بوسم


ديگه اين صورتک خنده ي من

روي صورتم داره زار مي زنه

چشم من تموم راز عشقتو

تو نگاه هر کسي جار مي زنه


تو که باور نداري بدون تو

دل تو سينه از غمت دق کرده

اين نگاه پاک صادقم ببين

جاي تو ، غصه تو عاشق کرده


چشم من به هيچکسي راست نميگه

خستـه از دروغ ايـن صورتــکم

بي تو ، تو مزرعه ي خشک زمين

هنوزم عاشق ترين مترسکم


ترانه سرا:قاسم عباسی

 | 

نظرات کاربران

 |