سبحان مرادی
یاغی

یاغی

تقدیم به یاغیان خاکستر نشسته

 

یاغیایی پیر شهر ما
زندونیایی بی بهشت
قصه تونو کی اینجوری
تا ته خط تلخ نوشت


کجای پستو گم شد
خاطره های خاکی
اون همه عشق و ایثار
اون جوونای شاکی


شاید هنوز پرچ سرخ
شبا تو خواب  می بینین
بلند می شین یه گوشه
با چشم خیس می شینین

 


مردای  پیر بی رمق
تو صف شیر نشستین
با دست ی که می لرزه
کوپن به گردن بسیتن


شاید یه روز می شد گفت
یالا پاشین بجنگین
با این روزای ننگین
حالا دارین به حرفام
زیر زیرکی  می خندیدن

 


یاغیایی پیر شهر ما
راحت بخوابید عزیزا
فردا بیاد ما جغد رو
از روی شهر می پرونیم
آزادی رو بازم
به این دیار می کشونیم


هوای بی پرنده
می ره
از اینجا گم می شه


پای تیرک های دار
نهال پیچک می کاریم
شلاق و تخت داغ رو
از رو زمین بر می داریم

 


آره زمستون سر میاد
گرگا از این شهر گم می شن
کودکای شهر هزار سال
از شما افسانه می گن


خاطره های  سال سی
سیبیل های دو گیلاسی
پرسه های بی سیگاری
میتینگ های  سیاسی


یه قوطی رنگ زیر تخت
عکس الچه روی دیوار
وحشت ریخت ساواک
توی خونه مث آوار


خاطره هارو بازم
پشت چشما میارین
از غم مرده رفیقاتون
مث بارون می بارین

 


یاغیایی پیر بی بهشت
قصه تونو کی اینجوری
تا ته خط تلخ نوشت

پژمان پاكدل

 | 

نظرات کاربران

 |