قاسم عباسی
باز سرتو بالا بگیر

باز سرتو بالا بگیر

چقدر دلم واسه اون غرور و بی اعتناییت تنگ شده

حالا که فهمیدی چقدر دیوونتم یه لحظه هم نگام نمی کنی

 راستی نگات آخ که چقدر این روزا بی تاب یه بار دیدنشم

چقدر آرزومه مثل اون روزا بازم وقتی از کنارم رد می شی از حرارت نگات من سرمو پایین بگیرم

نه حالا که من هر چی نگات می کنم تو نگات به سنگ فرش کوچه ست...

راستی گفتم کوچه

نمی دونی این روزا چقدر از گفتن((کوچه مون)) غرق لذت می شم چون تنها نقطه اشتراک ما همین کوچه ست ....

 

 

باز سرتو بالا بگیر

بی اعتنا مثل قدیم

انگار نه انگار من و دل

قید همه چی رو زدیم

 

فکر منو دیگه نکن

که ذره ذره آب می شم

آجر به آجر خشت به خشت

بی تو دارم خراب می شم

 

باز سرتو بالا بگیر

همون غرور خواستنی

غصه ی دنیامو نخور

تویی که دنیای منی

 

این که خجالت نداره

منو نمی خوای و می ری

از دل تنگ و عاشقم

خبر دیگه نمی گیری

 

باز سرتو بالا بگیر

بزار تا سیر نگات کنم

ته مونده ی غرورمو

با یه نگاه فدات کنم

 

من بی توقع عاشقم

با هر کی دوست داری برو

همین برام کافیه که

تنها دوست دارم تورو

 

با من یا با یکی دیگه

خوشبختیت آرزوم شده

با این همه رسوائیام

عشق تو آبروم شده

 

باز سرتو بالا بگیر

من طاقتم خیلی کمه

بدون چشمات می پوسم

حالا که سهم دل غمه

 

هنوز تو حسرتم یه بار

نگات کنم یه دل سیر

یه لحظه رو به خاطرم

باز سرتو بالا بگیر

قاسم عباسی

 | 

نظرات کاربران

 |