نیلوفر محمودی
آره اسمش قفسه

آره اسمش قفسه

ترانه ای توی مشتم دارم و تصاویری توی ذهنم.گاهی ذهنیات خوب به کلمات تبدیل نمی شن .مشتم پیش شما دوستان بازه. اگر کیفیت تصویر پایین بود بگذارید به حساب شلوغی ذهنی که گاهی تو کوچه پس کوچه هاش گم می شم. ممنون

 

این که من بهش دوچار و تو ازش بی خبری

این که گفتی می خوای از گوشه ی دنیام ببری

این که رنگش مث هیچ شعری نمی تونه باشه

نمی شه ازش گذشت حتی یه جمله سر سری

آره اسمش قفسه

این که هر ثانیه از من دلمو میگیره

این که باور نداری دلم واسش می میره

این که مثل حوض کاشی تو اگه یه روز نباشی

ساده از ماهی عاشقت نفس می گیره

آره اسمش قفسه

این که یه دریچه ی روشن مهربونیه

حتی با این که مث بلای اسمونیه

این که وقتی ابریه راز مگو میشی واسم

مث حرفای دلم وقتی که تو ندونیه

آره اسمش قفسه

این که خورشید و زمین و ماه رو با هم داره

که فقط یه عاشق خجالتی کم داره

این که چشم تو اما نمی یادش به زبون

این که که از خاستن اون ترانه لبریزه ،همون

آره اسمش قفسه

آره اسمش قفسه اما عسل داره چشات

من ترانه اش میکنم اما غزل داره چشات
سر لجبازی داره اما دلش مهتابه

حوف ناگفته واسه ام بغل بغل داره چشات

آره اسمش قفسه

نیلوفر

 | 

نظرات کاربران

 |