عطیه محمدی
با تو...

با تو...

اسم تو مثل نفس تو سینمه

یاد تو رویای هرشب منه

 


وقتی نیستی حتی ماه آسمون

از شب و ستاره هاش دل می کنه

 


بودنت برای من آرامشه

توی هر ثانیه از دل خستگی

 


تا نفس می کشی توی لحظه هام

دل من پر می شه ازدل بستگی

 


پر می شم از حس خوب عاشقی

وقتی از لبخندتم نمی گذری

 


تو عجیبی مثل اون لحظه ای که

منو به رویای فردا می بری

 

 


وقتی هستی واژه ی غربت و غم

از تب نگاه تو رنگ می بازن

 


دیگه خوشبختی واسم یه غصه نیست

 وقتی این لبام برات شعر می سازن

 | 

نظرات کاربران

 |