شهر من

که خون بغلته تو خودش
زمین گرون شه تو چشت
با زرق و برق بی خودش
هوا ترک خوده ببین
صدای نسل من خفه اس
سفیدیاش مال اونا
سیاهیاش مال همه اس
تو شهر من یه عادته
با گریه همزبون شدن
داره می میره تو تبش
دوباره نوجوون شدن
میگرن هر چی لعنتی
سهم یه عمر آزگار
دوای درد من شده
یه چایی و دو نخ سیگار
تو این لجن زار خودمو
به قاب کهنه می تنم
بهم خیانت می کنه
دل از چشاش نمی کنم
توّهم خیابوناش
که دود سرد کینه نیست
سوختن عشقه رو تنش
عشقی که بی زمینه نیست
دارم واسش لَه می زنم
برای شهر فاحشه
که شاید از همین روزا
به عقده هام یه پا بده
یه دست من صدا نداشت
که خوردم از دوباره هاش
تلخی دستمو بگیر
این همه بی بخار نباش!

نظرات کاربران