احسان رعيت
گــِلـه !

گــِلـه !

سلام . شاید بعضی از دوستان این ترانه رو تو وب خودم خونده باشن

نسبت به اون نسخه یه تغییرات کوچیکی داشته

امیدوارم از ترانه ای که برای کامل شدنش و اینکه خودش بیاد نه اینکه من بخوام بگم ؛ هفت مــاه ! صبر کردم خوشتون بیاد

«  گـِلـه »

دلم از خودم گرفته ، خیلی وقته بی قرارم

پشت این سکوت و لبخند ، گریه و گلایه دارم

این سکوت بی نهایت ، معنیه رضایتم نیست

نه که غصه ای نباشه ، گله کردن عادتم نیست

وقتی خنده هام همیشه ، از رو ناچاری و زوره

وقتی راه از این نفس تــــــا ، نفسای بعدی دوره !

وقتی تیغ تیز بغضم ، رگ ِ گریه مو بریده

وقتی رنگ آسمونم ، مثل رنگ من پریده ؛

با کدوم گلایه میشه ، شیشۀ بغض ُ زمین زد ؟

میشه با نفس گره خورد ، بعد از این مردن ممتد ؟

با کدوم قطرۀ اشکم ، میشه جاری شد و بارید ؟

میشه دریا رو به رنگ ، آسمون تیره پاشید ؟

بگو تا کجای قصه ، شب و زندگی یه رنگن ؟

*"چرا پای ساعتامون ، عصر دلتنگی می لنگن؟"

با همین ترانه بغض ُ ، میسپرم به دست فریاد

مثله محکومی که رفته ، زیر تیغ تیز جلاد

--------------------------------------

*انگار پای ثانیه ها لنگ می شود ؛ وقتی دلی برای دلی تنگ می شود

میلاد تهرانی"

احسان رعیت

 | 

نظرات کاربران

 |