تشویش

چه بی رحمی که اینجوری منو میذاری و میری
تقاص خستگی هاتو ازین دیوونه میگیری
چه بی احساس چشماتو به روی عشق من بستی
دروغ میگی که هرجوری که من باشم توهم هستی
تو آزادی و من درگیر این حس ِ فلک خورده
یه تشویش بدون حصرکه هوشو از سرم برده
نه انگار خواب و بیدارم نمیبینم چقدر سردی
تورو میخوام که مرحم باشی اما منشأ ِ دردی
باید پاکت کنم هرچند ، که این من بی تو داغونه
جدایی قسمتم بودش ، ولی رفتن یه قانونه
تورو دست خدا دادم خودم میرم که تنها شی
تمام سعیمو کردم نخواستی ماله من باشی
نیلوفر زاهد

نظرات کاربران